وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی

متن مرتبط با «چهار» در سایت وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی نوشته شده است

پیام شهید مدافع حرم به مناسبت چهارشنبه سوری

  • چهارتایشون سرسفره ارباب مهمون هستند

  •  ‍  توعراق وقتی دیدمش گفتم تاکی هستی گفت تا وقتی ک شهید شم بعد چند روز پرید. ب نقل از هم رزم شهیدان درعراق شهید جواد کوهساری از عراق رفت سوریه انگار کارناتمومش اونجاتموم میشد. ب عشق جنگ بااسرائیل میجنگید. تا اینکه پرید خودشو تو تدمر ب جواد رسوند شهید مصطفی عارفی بعد از مصطفی خیلی بی تابی میکرد . توسوریه مردونه میجنگید حرفشم همین بود دلم برا خونواده تنگ شدولی....  یاجنگ تموم شه یا شهید شم مرخصی نرف,چهارتایشون ...ادامه مطلب

  • شهادت چهار رزمنده

  • بسم رب الشهدا و الصدیقین رزمنده مدافع حرم‌ محمد حیدر احمدی به جمع شهدای مدافع حرم پیوست. شهادت تدمر شادی روحش صلوات بسم رب الشهدا و الصدیقین رزمنده مدافع حرم سید محمد پاینده به جمع  شهدای مدافع حرم پیوست. شادی روحش صلوات پرواز پرستویی دیگر  ... مدافع حرم نادر کریمی به همرزمان شهیدش پیوست مدافع حرم  علیرضا جعفری به جمع شهدای مدافع حرم پیوست. اعزامی از البرز فاطمیون  @jamondegan ,شهادت,چهار,رزمنده ...ادامه مطلب

  • چهار شهید به نام جواد محمدی

  • جواد رفت پیش جوادها  چهار شهید به نام جواد محمدی یک شهید دفاع مقدس و سه شهید مدافع حرم  @jamondegan, ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید مدافع حرم پهلوان آقا سید میلاد مصطفوی و هیئت خصوصی روزهای چهارشنبه

  • به همراه چند نفر از دوستان روزهای چهارشنبه هیئت خصوصی داشتیم و می رفتیم دور هم می نشستیم و مجلس روضه و گریه ی با صفایی رو داشتیم سید میلاد معمولا تنها می رفت پشت اوپن آشپزخانه می نشست جوری بود که هیچ کس سید رو نمی دید فقط ما صدای گریه هاش رو می شنیدیم ...  می گفتیم سید چرا نمیای تو جمع ما میری قایم می شی ، شما سید جمع ما هستی باید بیای وسط جمع باشی ،  می گفت نه جام خوبه. تو روضه ها حس و حال عجیبی داشت تو روضه های بی بی زینب سلام الله علیه واقعا بیقرار و بی تاب می شد و بی بی رو عمه جان صدا می کرد ..... جالب بود سید میلاد آخر مراسم خیلی زود بلند می شد می رفت نمی خواست بعد از مراسم اون حالت وصلش از بین بره ....  ما می نشستیم چای و میوه می خوردیم می گفتیم ، می خندیدیم بعد برمی گشتیم منزل اما سید رو بارها دیده بودم که بعد از این مراسم می رفت گلزار شهدا و اونجا دوباره گریه می کرد و صدای ناله هاش بلند می شد  همین اشکها و توسلاتش بود که سید رو اینقدر آسمانی کرد و شهادتش رو هم مثل اربابش قرار داد.... راوی : دوست شهید @ShahidMiladMostafavi https://telegram.me/joinchat/Bc1v3z-zHaCvt3Rg1RLwmQ,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید عباس بابایی,خاطره ای از یک شهید ...ادامه مطلب

  • محل دفن قسمتی از بدن های مطهر چهار شهید ابتدای شهر العیس... در سوریه

  • شب بود.... چیزی معلوم نبود...  فقط تونستن پیکرشون رو بیارن عقب.... صبح که شد بعد از پاکسازی شهر العیس... اومدن سراغ محل شهادت و جانبازی بچه ها.... کسی روضه نمیخوند....  درودیوار روضه خون شده بودن... شروع کردن به جمع کردم تکه گوشت ها و استخوان های خورد شده بچه ها..  بعد هم اونارو اول شهر العیس همین جایی که میبینید خاک کردن...  عجب روزی بود شهیدان مسعود عسگری سید مصطفی موسوی محمدرضا دهقان احمد عطایی شهادت آخرین روز محرم۹۴  بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم @haram69, ...ادامه مطلب

  • مصطفی را درسن چهارسالگی نذر حضرت اباالفضل کردم.

  • بسم رب الشهدا  «نقل از مادر بزرگوار شهیدمصطفی صدرزاده» این روزها مرا به زمانی می برد که  مصطفی را درسن چهارسالگی نذر حضرت اباالفضل کردم.  و خودش از کودکی برای محرم  آرام و  قرار نداشت ،چقدر بالا و پایین می پرید . .زمانی که خیلی کوچک بود و دوست داشت اون رو  هم توی  دسته عزاداری راه  بدن ،  یا زمانی که از دسته ثارالله اهواز جاموند وهمش گریه می کرد  ومی گفت خواب رفتم جاموندم،  .یازمانی که در سن نوجوانی  رفت لباس عید بگیره ولی لباس مشکی گرفت و گفت امسال عید نداریم ، .و یا  سال 88 که در روز عاشورا بی حرمتی دید و تاب نیاورد ومجروح شد و...  ▪️تمام این خاطرات مرا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها