خاطره ای از شهید مدافع حرم پهلوان آقا سید میلاد مصطفوی و هیئت خصوصی روزهای چهارشنبه

ساخت وبلاگ


به همراه چند نفر از دوستان روزهای چهارشنبه هیئت خصوصی داشتیم و می رفتیم دور هم می نشستیم و مجلس روضه و گریه ی با صفایی رو داشتیم سید میلاد معمولا تنها می رفت پشت اوپن آشپزخانه می نشست جوری بود که هیچ کس سید رو نمی دید فقط ما صدای گریه هاش رو می شنیدیم ... 

می گفتیم سید چرا نمیای تو جمع ما میری قایم می شی ، شما سید جمع ما هستی باید بیای وسط جمع باشی ، 

می گفت نه جام خوبه.

تو روضه ها حس و حال عجیبی داشت تو روضه های بی بی زینب سلام الله علیه واقعا بیقرار و بی تاب می شد و بی بی رو عمه جان صدا می کرد .....

جالب بود سید میلاد آخر مراسم خیلی زود بلند می شد می رفت نمی خواست بعد از مراسم اون حالت وصلش از بین بره .... 

ما می نشستیم چای و میوه می خوردیم می گفتیم ، می خندیدیم بعد برمی گشتیم منزل اما سید رو بارها دیده بودم که بعد از این مراسم می رفت گلزار شهدا و اونجا دوباره گریه می کرد و صدای ناله هاش بلند می شد 

همین اشکها و توسلاتش بود که سید رو اینقدر آسمانی کرد و شهادتش رو هم مثل اربابش قرار داد....

راوی : دوست شهید

@ShahidMiladMostafavi

https://telegram.me/joinchat/Bc1v3z-zHaCvt3Rg1RLwmQ

وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی...
ما را در سایت وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی دنبال می کنید

برچسب : خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید عباس بابایی,خاطره ای از یک شهید, نویسنده : dshohadaezeinabif بازدید : 278 تاريخ : پنجشنبه 16 دی 1395 ساعت: 10:56