شهیــد احمـــد احمــدی

ساخت وبلاگ


ما چهار تا برادر بودیم که سه تامون یعنی من و احمد و کریم ، مدافع حرم شدیم.

من از همه کوچک تر بودم که برای اولین بار دو سال پیش به سوریه  رفتم، زمانی که از اعزام اولم برگشتم از آنجا برای برادرم تعریف کردم... و میخاستم برای بار دوم عازم شوم که احمد برادر بزرگترم گفت : منم میخواهم بروم.                                                                                                                                من برای بار دوم اعزام شدم و احمد رفت پادگان، بعدازمدتی هم احمد اومد مرداد ۹۴ من زخمی شدم و برای درمان به ایران برگشتم...

بعد از مدتی هم احمد برگشت به ایران من پس از اینکه طول درمانم کامل شد برای بار سوم عازم شدم که پس از مدتی احمد و کریم برادران بزرگم عازم شدند.

احمد اعزام شد و کریم رفت پادگان، من هم زمان مرخصی ام بود که رفتیم دمشق و احمد رو اونجا دیدم، همونجا بود که احمد گفت: داداش من رفتم تو رو خدا مواظب مادر و همسر و فرزندم باش                                        از حرفاش متوجه شدم حس و حال عجیبی داره بعد من به سمت ایران اومدم و احمدم به سمت حلب رفت.

وقتی به خانه رسیدم همان روز اول مادرم گفت دیشب خواب احمد رو دیدم که گفت: من برگشتم...

مادرم بیقراری میکرد من هم دلداری اش دادم و گفتم نگران نباش من احمد رو دیدم حالشم خوب بود.

همان روز یکی از بستگان که با احمد با هم بود تماس گرفت و گفت: احمد همین امروز صبح ساعت ۹ شهیـد شد.    احمد صبح همان روز تیری به گلوش خورده بود و در راه انتقال به بیمارستان شربت شهـادت را نوشید.

خواهرم که پیشم بود فهمید...

من هم اونو دلداری دادم تا مادر متوجه نشه و همگی صبرکردیم تا پیکر احمد به دستمون برسه و پس از ۱۰ روز پیکر احمد رو تحویل گرفتیم... 

از احمد یک پسر دو سال و نیم به اسم عبد الخالق به یادگار مانده است

روحـــش شــاد و یـادش گـرامــی

گروه فرهنگے سـرداران_بے_مـرز

https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ

وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی...
ما را در سایت وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshohadaezeinabif بازدید : 201 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 12:23