شهید محمدزمان عطایی فاطمیون

ساخت وبلاگ

برج 1سال 94تازه از تدمر برگشته بودم دمشق... 

چند روزی در سراج مستقرشدم... یک روز صبح ،سید رضا حسینی پیشم آمد وگفت: گروه 35 رو تحویل دادن که به عنوان نیرو با خودم به تدمر ببرم.

شما هم به عنوان نیروی مخابرات باید همراه من باشی...

من از تدمر خاطره خوبی نداشتم و قبول نکردم، اما دونفر از بچه های مخابرات رو معرفی کردم ،که با سید همراه بشن. ولی سید قبول نکرد و گفت:باید خودت با من باشی. 

بچه های گروه 35 رو تحویل گرفت و به سمت تدمر حرکت کردیم.

به شهر حماه رسیدیم که ،تلفنی به سید خبر دادن، باید به سمت حومه ی ادلب بریم... 

در حماه با محمد زمان عطایی آشنا شدم.

فردی ساکت وارام...!!

تاازش سوال نمیکردی ،حرف نمیزد.

ولی بسیار کنجکاو ودر کارش دقیق بود.

محمدزمان به عنوان یک نیروی پیاده ایفای وظیفه میکرد..

گاهی اوقات در خلوت خود،چنان محو میشد، که فکر میکردی دنیایی غم ،در چهره اش نمایان است. میگفت: خانواده ام در افغانستان زندگی میکنند...

روزها به خوبی به نفعمان میگذشت وما در حومه ی  ادلب، در چند تا تل(تپه) مستقر بودیم .

یکی از تلها که بلندتر از بقیه تلها بود واز نظر استراتژیکی خیلی برای ما اهمیت داشت تل خطاب بود. 

ناگفته نماند که این تل، از نظر بلندی مشرف به کل منطقه بود ونیروهای دشمن هر شب هجوم میاوردن ولی بچه ها با شجاعت پاتک شون را دفع میکردن.

روزهای متوالی گذشت تا اینکه، روز مرخصی گروه 35سر رسید و گردان طاهر کرمی رو جایگزین نیروهای سید رضا کردند.

تعدادی از بچه ها به مرخصی رفتند و تعدادی هم باقی ماندند.

 دو،سه روزی از مستقر شدن نیروهای کرمی نگذشته بود که یک شب، دشمن تل خطاب را مورد هجوم قرار داد... 

آن شب من هم خط بودم. بعد از یک ساعت درگیری و نبود نیروی کافی، تل سقوط کرد .

من بیسیم زدم به سید رضا ، تا با نیروهاش کمک ما بیان...

نیروهای سید، لباس شخصی رو جایگزین لباس رزم کرده بودند که صبح فردا رو مرخصی برند... که سید،همه رو ساعت 3شب، اماده باش داده وسریع با ماشینهای حاضر در مقر ،به کمک ما آمدند.

وقتی سید به ما رسید ،که ما پایین تل بودیم، تل سقوط کرده بود. دشمن مثل باران سمت ما گلوله میریخت

همه عقب کشیدیم .

هوا تازه روشن شده بود که سیدبلبل، با تعدادی از نیروها که، محمد زمان عطایی هم جزوشان بود به ما ملحق شدند.

 تقریبا بین ساعت هفت یا هشت بود که بچه ها هجوم رو شروع کردند. نیروها با  جدیت ،با نام خدا و لبیک یا زینب پیش میرفتند. 

کار نصفه شده بود که محمدزمان زخمی سطحی برداشت. 

محمدزمان خودش دوست نداشت به عقب برگرددولی سید اصرار کرد که محمدزمان به بهداری منتقل شود.

بچه ها سر ظهر تل رو همراه با کلی غنیمت جنگی اسیر وتلفات جانی،از دشمن گرفتند..

 بعد از عملیات ،نیروهای 35 به مرخصی رفتند.

بعد از مدتی من هم به مرخصی آمدم ودر زمانی که من نبودم بچه های 35دوباره در کنار سید،برای انجام وظیفه به تدمر رفتند..

زمانی که به دمشق برگشتم، سید بلبل دنبالم آمد.. فردای آنروز به سمت تدمر رفتیم.

نیروهای سید، درجایی به نام سایت که عقب تر از تیفور در شهر تدمر بود، مستقر شدند. از قضای روزگار با  محمدزمان هم اطاقی شده بودم... نسبت به دفعه ی اولی که دیده بودم، غریب تر ومظلوم تر دیده میشد... کم حرف و تودار بود 

محمدزمان  سرزبان نیروها بود... 

بعد از چند روزی که در سایت بودیم دوباره سید رضا رو با نیروهاش سمت حومه لازقیه که خط هجوم مان،همان حومه ادلب بود، فرستادند.. 

در نبود سید متاسفانه تل خطاب و تلهای اطراف آن سقوط کرده بود و خط عقب تر آمده بود...

به سید ماموریت دادن که نیروهاش رو  ازسمت دیگری... به نام جبهه منصوره حرکت دهد. به سمت منطقه عملیاتی حرکت کردیم .نزدیک موقعیت ...دو، سه روزی همان جا بلاتکلیف بودیم هنوز دستور حرکت نداده بودند...

محمدزمان غریبانه تمرکز کرده بود، انگار دریایی غم در چشمهاش موج میزد.شاید حس کرده بود؟!!شاید؟!!

که چگونه آخرین روزهای زندگی اش را با خانواده اش، که از او دورند قسمت کند.. شاید در تنهایی خودش، حرفهای ناگفته زیادی را با پدر ومادرش در میان میگذاشت؟!! 

عملیات شروع شد. نیروها با شجاعت حرکت کردند.. نزدیک منطقه ی عملیاتی، داخل یک شیار،کار رو بانام خدا شروع کردند.. در همان ساعت اولیه ی کار،نیروها کمی پیش رفته بودند که دشمن،بوسیله ی سلاح سنگین وتک تیرانداز هاشون ،حرکت بچه هارو کند کرد. 

شهیدمحمد زمان عطایی در دیماه 94 درهمان شیار،با اصابت گلوله به سر، توسط تک تیر انداز،به صف یاران شهیدش پیوست.

پیکر او در گلزار شهدای شیراز ،کنار برادران ایرانی خود آرام گرفت.

راوی : ابوماهان

گروه فرهنگی سرداران بی مرز

https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ

وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی...
ما را در سایت وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshohadaezeinabif بازدید : 285 تاريخ : چهارشنبه 16 فروردين 1396 ساعت: 11:06