در صحنه اسارت حججی چه گذشت؟/روایت فرمانده گمنام ایرانی که ۱۰۰ رزمنده مقاومت را نجات داد
شهید «مرتضی حسین پور»(حسین قمی)
همرزم فرمانده شهید مرتضی حسین پور میگوید: در منطقه ۱۳۰ نیروی مجاهد عراقی بودند که حدود ۸۷ نفر را حسین زنده نجات میدهد. آن هم در یک دشتی که هیچ جان پناهی ندارد. در آن پایگاه ۱۴ ایرانی وجود داشت.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، طی روزهای اخیر بارها و بارها از اسارت و شهادت مظلومانه محسن حججی گفته شد. مدافع حرم جوانی که همچون مولایش حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به شهادت رسید. و پاسخ به سوالهایی از نحوه اسارت و شهادت او در معرض تحلیل نگاههای پرسشگر مردم قرار گرفت. قطعا در میدان وسیع مبارزه علیه تکفیریها و جغرافیای گسترده مقاومت حججیهای بسیاری به شهادت رسیدند و تکفیریهای فراوانی توسط گروههای مختلف مقاومت مردمی به هلاکت رسیدند. اما در این میدان وسیع، از بسیاری از مردان مبارز که اثرگذارترین نقشها را در صحنه جهاد ایفا میکنند کم یاد میشود و از برخی از آنها اصلا روایتی گفته نمیشود. مردانی که عهد کردند در گمنامی کابوس تروریستهای تکفیری شوند و در گمنامی هم به شهادت میرسند.
یکی از این مردان بینظیر مقاومت، «شهید مرتضی حسین پور شلمانی» معروف به «حسین قمی» فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون است. فرمانده حججی و کسی که صدها نفر همچون محسن حججی را زیر دست خود پرورش داد تا تکفیریها نتوانند حتی به بخشی از خواستههای خود در منطقه برسند. این فرمانده زبده نظامی در همان معرکهای که شهید حججی به اسارت درآمد به شهادت رسید اما پیش از شهادتش نقشه شوم داعش را برای به راه انداختن حمام خون بر هم زد و جان بسیاری از رزمندگان مقاومت را نجات داد. «محمد اسلامی» در گفتگو با ما این فرمانده گمنام را معرفی کرده و از روز درگیری تنف سوریه میگوید.
از شهید حسینپور، فرمانده گمنام مقاومت بگویید. مسئولیت او در عراق و سوریه چه بود؟
«شهید مرتضی حسین پور شلمانی» معروف به «حسین قمی» متولد 30 شهریور سال 64 بود. چهلمین روز شهادتش هم با سالروز تولدش مصادف شده است. حسین سال 83 وارد سپاه قدس شد. در دانشکده افسری دوره آموزشی را تا سال 86 گذراند. با توجه به شرایط منطقه و وجود امریکا در منطقه و اشغال عراق و افغانستان به فعالیتهای مرتبطش پرداخت. سال 89 و اوایل سال 90 شروع فتنه در سوریه بود. از همان ابتدا حسین وارد سوریه شد و مسئولیتهای مختلفی را گرفت. او همان سال یکی از فرماندهان قرارگاه حیدریون بود. چند باری در منطقه مجروح شد و مجروحیتش سخت هم بود ولی خانوادهاش مطلع نبودند.
جزو اولین افرادی بود که با حاج قاسم در پدافند بغداد و سامرا مشارکت داشت
نقش فرماندهی شهید قمی(حسین پور) در عراق و سامرا میان نیروهای مقاومت معروف است. از حضورش در عراق بگویید.
سال 92 با ورود داعش به عراق، حسین به عراق منتقل شد. جزو اولین افرادی بود که با حاج قاسم در پدافند بغداد و سامرا مشارکت داشت. شرایط ، شرایط خیلی بحرانی بود. ارتش عراق خیانت کرده بود، پلیس و فرمانداریها خیانت کرده بودند و داعش تا مرزهای بغداد آمده بود. خاکریزهایی که برای مقابله با داعش زده شده بود در ورودی شهر بغداد بود. همه می گفتند دیگر تمام است. حتی خودعراقیها می گفتند که کار عراق تمام شد. خیانت آنقدر گسترده است که تا آنجا آمدهاند. ولی همان زمان ایران درهای پشتیبانی و مستشاریاش را به نیروهای مقاومت عراق باز کرد. فتوای مرجعیت به کمک آمد و مردم عراق به فتوای مرجعیت لبیک گفتند.
فرمانده پدافند سامرا و وظیفهاش شکستن محاصره سامرا بود/میگفت: تا وقتی حرم را میزنند، سنگرم آنجاست
آن شبی که شب تاریخ ساز عراق بود، شبی بود که حاج قاسم سلیمانی با تعدادی نیروهای ایرانی از جمله حسین قمی یا همان مرتضی حسین پورو گروههای جهادی عراقی شروع به مقابله با داعش و عقب راندن آن تا سامرا کردند. یعنی داعش را از بغداد تا سامرا عقب بردند و حیطه بغداد را کاملا امن کردند. جاده سامرا و دو شهر زیارتی بلد و سامرا تحت کنترل گرفته شد. حسین مسئولیت پدافند سامرا را بر عهده داشت و وظیفهاش شکستن محاصره سامرا بود. در آزادسازی جبهه بلد- سامرا اساسیترین نقش را داشت. حسین آن موقع میگفت: «تا وقتی حرم حضرت را با خمپاره میزنند من سنگرم در حرم است.» سنگرش همانجا بود. همانجا میخوابید، زندگی میکرد، میجنگید و همه کارش آنجا بود.
سال 92 یا 93 بود که مرتضی مجروح شد و به دستور حاج قاسم به تهران منتقل شد. در سال 93 ازدواج کرد و بعد مجددا اعزام شد اما اینبار به سوریه تحت عنوان فرمانده قرارگاه حیدریون و باز داوطلبانه و به خواسته خودش. قرارگاه حیدریون متعلق به عراقیهایی است که از عراق برای جهاد و نبرد با جبهه تکفیری وارد سوریه میشوند. حسین از سال 93 تا 96 فرمانده عملیات بود.
کار عجیب فرمانده عملیات/در آن پایگاه 14 ایرانی وجود داشت
ارتباط شهید حججی با حسین قمی چگونه بود؟
حسین فرمانده عملیات بود و محسن حججی از نیروهای زرهی حسین. محسن حججی دو بار به سوریه رفت و بار دوم به شهادت رسید. او تخصصش زرهی بود و شده بود زیر مجموعه حسین قمی. حسین حوالی روز شهادتش وقتی میرود سوریه، در منطقه میبیند که پادگانها را چیدهاند. یکسری نکات را تذکر میدهد. همه را جمع کرده و توجیه میکند و خودش شروع می کند به کمک کردن نیروها. خلاف روال همیشگی یک فرمانده، در خط مقدم میماند و شروع به کمک کردن به نیروهای عراقی میکند تا جایی که خودش تا ساعت 2 و 3 نصفه شب پشت بولدوزر نشسته و برای نیروهایش خاکریز میزند. شب هم همانجا میخوابد. این برای فرمانده عملیات کار عجیبی است.
چرا عجیب است؟
وقتی کسی فرمانده محور است باید بالای سر نیروهایش باشد، وقتی کسی فرمانده دسته میشود هم همینطور باید بالای سر نیرو باشد ولی حسین فرمانده عملیات بود. حسین فرمانده آن پایگاهی نبود که حججی در آن بوده است. حسین فرمانده تمام آن هفت هشت پایگاهی بود که در مناطق مختلف عراق و سوریه وجود داشت. تمام اینها زیر نظر حسین بودند. با این وجود حسین میگوید من امشب در این پایگاه پیش بچهها میخوابم. در آن پایگاه 14 ایرانی وجود داشت. شهید حسین قمی، شهید محسن حججی، شهید محمد تاج بخش و 11 ایرانی دیگر که همه زنده ماندند. اما آن روز چه اتفاقی افتاد؟
بچهها فکر کردند که محسن حججی شهید شده است/حسین با صلابت همه را فرماندهی کرد
همان درگیری خونین میان داعش و نیروهای مقاومت در منطقه تنف سوریه
چند باری اطلاع میدهند که قرار است حملهای بشود. تدابیری میاندیشند اما از اطلاعاتی که داده بودند ردی پیدا نمیشود. نزدیک صبح حدود 5 صبح یک ماشین انتحاری وارد پایگاه میشود و خودش را منفجر میکند و چندین نفر تلفات میگیرد که در همان بدو انفجار یک تعداد اندکی از نیروهای عراقی کاملا سوخته بودند به صورتی که غیر قابل شناسایی شده بودند. در همان انفجار اول شهید حججی مجروح میشود. حسین با توجه به سابقه فرماندهیاش و تجربهای که داشت، همه را از چادر خارج میکند. همه بچهها اعم از مجروح و سالم را خارج می کند. به گفته همراه حسین در آن صحنه، بچهها فکر میکنند که محسن حججی شهید شده است چون خونی که از پهلوی او جاری بوده و بیهوشی بعد از موج انفجار عمیق بوده و در آن حجم انفجارمتوجه زنده بودنش نشدهاند. در همان شرایط حسین با صلابت همه را فرماندهی کرد. نیروها گفتند که محسن شهید شده بقیه را بیرون بکشید و نجات بدهید. چادرها آتش گرفته بود، همه فرار میکنند.
حسین به اندازه دو خاکریز نیروهایش را عقب میآورد. یک خاکریز که پشت چادرهاست و یک خاکریز نعل اسبی شکل که خود حسین شب قبل با بولدوزر درست کرده بود و به عنوان خاکریز دوم پشت خاکریز اول قرار داشت.
در این منطقه 130 نیروی مجاهد عراقی بودند که حدود 87 نفر را زنده نجات میدهد.
وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی...
ما را در سایت وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی دنبال می کنید
برچسب : روایت,فرمانده,گمنام,ایرانی,رزمنده,مقاومت,نجات, نویسنده : dshohadaezeinabif بازدید : 280 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1396 ساعت: 13:09