خاطره ای از مادرخانم شهید مدافع حرم پاسدار حسین دارابی

ساخت وبلاگ


با اینکه من در یک خانواده ی مذهبی و تقریبا شناخته شده بزرگ شدم و سنی ازم گذشته بود، ولی تا به اون روز این چنین دعای عرفه رو درک نکرده بودم..

چند وقتی از عقد دخترم و حسین آقا می گذشت که یک شب ایشون در منزل ما بودن و فردا صبح باید به محل کار یا ماموریت کاری می رفتن، که به من یادآوری کردن: حاج خانوم فردا روز عرفه است..

و حالتی داشتن که نگران وقتشون بودن و براشون خوندن دعا عرفه اهمیت زیادی داشت..

حدودا ساعت 2, 3 بعداز ظهر بود که حسین آقا برگشتن خونه و تا در و باز کردم گفتن: سلام دعا شروع شده؟؟

دیدم خیس عرق بود و گفتم: الاناست که شروع شه..

دقیق خاطرم نیست ولی انگار نهار هم نخورده بود. باعجله وضو گرفت و از من مفاتیح خواست، بعدش شروع کرد با تلویزیون دعا خوندن و منم به اتاق دیگه ای رفتم..

وقتی به اتاق برگشتم تا چیزی بردارم، خدا میدونه دیدم صفحه ی مفاتیح خیس شده و پر از اشک و حالت عجیبی داشت...

یهو خودم خجالت کشیدم. از اون روز به بعد، اگر خدا قبول کنه، هر سال، یک روز مونده به عرفه خودمو برای این روز و دعا آماده میکنم، واز دیدن اون صحنه درس گرفتم.


@shahiddarabi

وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی...
ما را در سایت وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی دنبال می کنید

برچسب : مادرخانم, نویسنده : dshohadaezeinabif بازدید : 247 تاريخ : شنبه 15 مهر 1396 ساعت: 3:19