خاطراتی از (فاتح دلها) 1

ساخت وبلاگ

خاطراتی از (فاتح دلها) قسمت اول نگارش توسط همرزم شهید

بچه محل بودیم هر دومون، بچه محل امام_رضا(ع)اما او کجا و من کجا

روز اول که دیدمش توی سلطانیه بود که با حاجی(ابوحامد) اومده بود، پیشواز بچه های گروه جدید،بعد از خیر مقدم به بچه ها، صحبت کرد و خودش رو معرفی کرد

آدمای جور با جور زیاد دیده بودم ولی لحن صحبت کردنه فاتح به دل آدم  می نشست، خوشحال شدم از دیدن فاتح با این ویژگی ها.

ازش سوال کردیم زیارت کی میریم، چون همه حسرت به دل حرم بودیم، روز اربعین بود

گفت: همین امشب میریم، خدا خیرش بده عصر اومد دنبالمون همه با هم رفتیم زیارت،چه قشنگ بود حرم

همه گریان و خوشحال بودند،چه حال عجیبی بود، توی خوابم نمیدیدم شب اربعین حرم بی بی باشیم.

فردای روز زیارت گذشت ما هم که نوشتیم اسم مون رو داخل یک یگان، بعد از چند روز اومد دنبالمون مارو بردند پیش باقی بچه های فاطمیون

گروهای قدیمی، واسه همه مون تازگی داشت سوریه و جنگ چون تا بحال ندیده بودیم

یواش یواش با بچه های قدیمی با خط مقدم و جنگ آشنا شدیم، فاتح رو هم همیشه میدیدم هم تو خط مقدم هم توی عقبه

همیشه واسم سوال شده بود که ( فاتح)  چه موقع میخوابه،همش در حال رفت و آمد بود

اگه مشکلی داخل منطقه پیدا میشد اولین نفر اونجا بود و وقتی هم که واسه استراحت عقب میومد همش دنبال رسیدگی به مشکلات بچه ها بود.

ماشاالله چه بچه های که هر کدومش به یک صراط بودن و حرف حساب نمی فهمیدند

چند بار دیدم که بعضیاشون به فاتح بدو بیراه میگفتن، ولی فاتح با لبخند و خونسردی جواب همشون رو میداد و همه رو قانع میکرد

با خودم میگفتم دمش گرم چه صبر و حوصله ی داره، اگه من جاش بودم دیوونه میشدم

همیشه باهاش رو دروایسی داشتم و ازش خجالت میکشیدم نمیدونم چرا؟ جوون زیاد دیده بودم ولی بخاطر حجب و حیاش ازش خجالت میکشیدم.

ڪاناڸ رسمے سردار شـ‌هید«فاتح»قائم مقام فرمانده لشڪرفاطمیوڹ

telegram.me/joinchat/DJP5pj3sxeJqr18_mBeo9Q

وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی...
ما را در سایت وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshohadaezeinabif بازدید : 208 تاريخ : چهارشنبه 3 خرداد 1396 ساعت: 2:24