شب قدر فاطمه (مهرابی)
سال قبل شبهای قدر بابا از بین همه جاهایی که مراسم احیاء برگزار میشد، مزار شهدا را برای احیا گرفتن انتخاب کرد. فاطمه با چشمان اشک آلود به عکس دسته جمعی که توی آن مراسم گرفته بودند نگاه میکند. چقدر دلش هوای بابا را کرده. با خود میگوید ایکاش بابا امسال هم با ما بود. مادر دست نوازش بر سر دختر کوچکش میکشد. میخواهد فاطمه را آرام کند. به او میگوید بابا همین جا نشسته کنار ما. ما را میبیند و برایمان دعا میکند. فاطمه که تا حالا از مادر دروغ نشنیده دلش آرام میشود. انگار او هم حضور بابا را در کنار خود احساس میکند. انگار بابا امشب به ملاقات دخترش آمده و کنار او نشسته تا شب قدر فاطمه به خوبی سپری شود. فاطمه میخواهد با پدر درد دل کند. اما همین که بوی بابا را میشنود همه غصهها از دل کوچکش پر میکشد. مادر به او گفته امشب هر دعایی مستجاب میشود. مادر به او گفته امشب همه فرشتههای آسمان به روی زمین آمدهاند. فاطمه هم دعا میکند و میداند فرشتهها و روح پاک بابا برایش آمین میگویند. فاطمه دستان کوچکش را به سوی آسمان بلند میکند و برای همه کسانی که مثل بابای او به سوریه رفتهاند تا با دشمنان بجنگند دعا میکند. دعا میکند همه آنها سلامت باشند. دعا میکند که کسانی که بابای خوب او را شهید کردهاند زودتر نابود شوند. تا همه پدرهایی که برای جنگ با آنها به سوریه رفتهاند به خانه برگردند. او خوب میداند که دختران کوچک چشم به راه بابا هستند. فاطمه دست کوچکش را روی سنگ مزار بابا میگذارد و قرآن میخواند و از او میخواهد برای استجابت دعاهای او آمین بگوید.
وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی...
ما را در سایت وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dshohadaezeinabif بازدید : 249 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 23:19