خاطره ای از شهید مرتضی عطایی که خودشهید نقل کرده
آخرین باری که مجروح شدم با انفجار کپسول بود که مثل گوشت قربانی پرت شدم. دنیا دور سرم میچرخید. به زحمت سرپا ایستادم. چند قدم راه نرفته بودم که احساس کردم پای راستم کوتاه شده است. نمیدانستم بر روی ساق پا راه میروم. چون کاملا قطع نشده بود، همانجا نشستم و پایم را با چفیه بستم. میخواستم خود را به پناهگاهی برسانم که ناگهان خمپاره 60 کنارم به زمین اصابت کرد و من با پشت سر به زمین افتادم. ولی هیچ دردی نداشتم. خون از گردن به صورتم میپاشید.
آن زمان تصور کردم که شهید میشوم. لذت بخشترین و خالصترین شهادتین را خواندم و بر روی زمین دراز کشیدم. مدتی گذشت اما از شهادت خبری نشد. در حین بیهوشی یک نفر را دیدم که به سمتم آمد. در دل میگفتم حتما فرشتهها آمدهاند مرا از این دنیا ببرند. آن فرد نزدیکتر که شد چهره یک فرشته مذکر با سبیل را دیدم که گفت: «انت ایرانی؟»
در یک لحظه من را از زمین بلند کرد و داخل ماشین گذاشت. این دوست عرب، فرشته نجات من بود.
شهدای مدافع حرم قم
@sh_modafeharam_qom
وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی...
ما را در سایت وسایل شخصی ... شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dshohadaezeinabif بازدید : 182 تاريخ : شنبه 1 آبان 1395 ساعت: 2:24